معنی قرار گذاشته شده
حل جدول
مقرر
تعیین شده- قرار گذاشته شده
مقرر
گرو گذاشته شده
رهین, مرهون
قرار داده شده
نهاده
گرو گذاشته
رهین
فرهنگ فارسی هوشیار
لغت نامه دهخدا
گذاشته. [گ ُ ت َ / ت ِ] (ن مف) صفت مفعولی از گذاشتن. رجوع به معانی گذاشتن شود: سائبه، گذاشته شده. مُسرَدَح، بر سر خود گذاشته. (منتهی الارب). متروک:
بسی قلعه ٔ نامور داشته
ز بیداد بدخواه بگذاشته.
نظامی.
قرار
قرار. [ق ُ] (اِخ) موضعی است. (منتهی الارب).
قرار. [ق ِ] (اِخ) از نامهای عرب است. (منتهی الارب).
واژه پیشنهادی
فرهنگ معین
عبور داده، گذرانیده، عبور کرده، گذشته، سپری کرده، نهاده، قرار داده، جا داده، مقیم کرده، رها کرده، ترک کرده، عفو کرده، بخشوده. [خوانش: (گُ تِ یا تَ) (اِمف.)]
فارسی به عربی
ارض محروثه
معادل ابجد
2236